مردُمداری، معیاری برای اصلح بودن
گرچه انسان صالح، امتیازات بزرگی همچون اعتقاد راسخ به خدا و التزام به فرستادگان او و تقیّد به واجبات و محرمات الهی را دارا میباشد اما تصدیگری امور مردم، بار سنگینی است که علاوه بر موارد ذکر شده، ویژهگیهای دیگری از
نویسنده: مسعود رضانژاد فهادان
منبع فارسی: راسخون
منبع فارسی: راسخون
بسم الله الرحمن الرحیم
استاد فقید، ابوالقاسم پاینده در کتاب نهجالفصاحة، این حدیث را به این صورت معنا کرده است: "بهترین مردم کسى است که براى مردم سودمندتر باشد."
به عبارت دیگر، ایشان، اصلح را به معنای بهترین ترجمه نموده است در حالی که اگر چنین بود حضرت رسول صلی الله علیه و آله به جای لفظ «أَصْلَحُ الْنّاس» لفظ «خَیْرُ الْنّاس» را به کار میبردند. و میفرمودند: خیرُ الناسِ أصلَحُهُم ِللناسِ!!
دو نفر را در نظر بگیرید که یکی اهل نماز و روزه و خمس و واجبات الهی؛ ولی فرد دوم که تارکالصلوة و روزهخوار است از نفر اوّل، مردمدارتر است. طبق این حدیث اگر بخواهیم به بهتر بودن یا شایستهتر بودن یکی از آن دو، حکم کنیم بایستی فرد دوم که شخصی تارکالصلوة و روزهخوار است را صرفاً به خاطر مردمداریاش بر نفر اوّل که آدم متدین و مقیدی است اما به اندازه او مردمدار نیست ترجیح داده و برتر بدانیم. خصوصاً اینکه در بسیاری از موارد، مردمداری با دینمداری سازگاری ندارد و حال آنکه در آیه 13 سوره حجرات، خداوند ضابطه را در تقوی معرفی نموده است.
ممکن است کسی در مقام پاسخ به تعارض میان این آیه و حدیث مذکور بگوید: در آیه 13 سوره حجرات، محور بحث، معرفی أکرم الناس است ولی در این حدیث، صحبت از اصلح بودن و شایستگی است و چون موضوع آن دو با هم متفاوت است تعارضی میان آن وجود ندارد. موضوع یکی معرفی أکرم الناس و موضوع دیگری معرفی أصلح الناس!
پاسخ میدهیم در این صورت باز هم اشکال مزبور پا برجاست زیرا چگونه میتوان پذیرفت نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در بیان ضابطه و ملاک شایستگی، تدیّن و تقیّد به تکالیف دینی را دخیل ندانسته باشند!
گویا این حدیث مؤیّدِ برداشت غلط عدهای از سروده شیخ اجلّ، سعدی شیرازی، مبنی بر «طریقت [/عبادت] به جز خدمت خلق نیست»[2] میباشد.
در حدیث مورد نظر، با اسم تفضیل «أصلح» مواجهیم «أصلح» اسم تفضیل صالح است. و لذا اگر کسی بخواهد أصلح مردم را شناسایی کند باید آن را در دایرهیِ افراد صالح جستجو نماید. صالح در دین اسلام تعریف دارد و به هیچ وجه، تارک الصلوة و روزه خوار را شامل نمیشود. صالح به کسی گفته میشود که...
1. ایمان به خدا داشته باشد.
2. حدود الهی یعنی واجبات و محرمات را رعایت نماید.
3. رفتاری شایسته و متناسب با شأن و جایگاهی که در آن قرار دارد داشته باشد. (به عبارت دیگر کار بلد باشد.)
بعد از اینکه صالح شناخته شد در جمع صالحین، کسی که علاوه بر سه شاخص ذکر شده معیار مردم داری را نیز داشته باشد اصلح گروه صالحین خواهد بود.
به عبارت دیگر چنانچه کسی نماز خوان نباشد اصلاً در زمره صالحین قرار نخواهد گرفت به طریق اُولی، اصلح هم نخواهد بود حتی اگر مردم دار ترین فردِ عالَم خلقت باشد.
در این حدیث با دو کاربرد متفاوت از واژه أصلح مواجهیم که نمیتوان هر دو را در یک معنا در نظر گرفت زیرا اگر هر دو را به معنای سازش بگیریم معنا چنین میشود: سازشکار ترین مردم، سازشکار ترین با مردم است در این صورت کلام لغوی خواهد بود همچنین چنانچه اصلح را با معیارهای عبادی و الهی در نظر بگیریم در آن صورت با أصلح الناس هم خوانی نخواهد داشت لذا مجبوریم برای أصلح اوّل، معنایی غیر از آنچه برای اصلح دوم در نظر گرفتهایم قائل شویم.
لذا مجبوریم «أصلحهم» را به گونهای معنا کنیم که با تعریفمان از صالح، سازگاری داشته باشد. علیاکبر قرشی در کتاب قاموس قرآن، با اشاره به آیه "الصُلْحُ خَیْرٌ[5]" صلح را به مسالمت و سازش معنا نموده است[6]. به نظر نگارنده نیز منظور از «أصْلَحُهُمْ» کسی است که بیشترین سازگاری و توافق را البته در دایره شرع مقدّس اسلام با مردم داشته باشد.
بنابراین اصلح دوم در حدیث مطابق این مبنا به معنای اوفق خواهد بود و اصلحهم للناس به صورت اوفقهم للناس معنا میشود.
به عبارت دیگر در میان همه صالحین کسی که روحیه سازش و وفق بیشتری را نسبت به مردم داشته باشد از دیگران شایستهتر است.
لذا شایستهترین شخص برای تصدیگری امور مردم، کسی است که علاوه بر معیارهای کلی صالحین یعنی...
1. ایمان به خدا
2. و تقید به احکام الهی
3. و صلاحیت اداره کردن امری که قرار است به او واگذار شود.
بایستی بیشترین توافق و سازگاری با مردم را نیز داشته باشد.
نکته آخر اینکه وقتی میگوییم سازش با مردم منظورمان از سازش، آستانهیِ تحمل بالا در ارتباطگیری با مردم است نه خدای ناکرده سارش به معنای اهمال در ابلاغ و اجرای احکام الهی!!
اشکالی که از این حدیث به ذهن انسان، خطور میکند این است که اگر ضابطه اصلحیّت، تماماً مردم داری و سازش و موافقت با مردم است پس تدیّن و دین مداری چه میشود؟! این حدیث، باور غلط مردم، مبنی بر «عبادت به جز خدمت خلق نیست» را تقویت مینماید. در این نوشتار به طرح مفصّل این شبهه و رد آن پرداختیم.
بعد از آن به ابهامی که در معنای أصلح دوم یعنی أصلح الناس بود پرداخته شد و معلوم گردید صلح در فراز دوم این حدیث همچون صلح در آیه 128 سوره نساء به معنای وفق و سازگاری میباشد.
و اما در پایان بررسی این حدیث با این سؤال مواجه شدیم که هدف نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله از معرفی أصْلَحُ الناس چه چیز بوده است؟ به عبارت دیگر منظور ایشان در معرفی شایستهترین مردم، شایستگی برای انجام چه چیز یا چه کاری بوده است؟! که بیان شد مراد ایشان، معرفی شایستهترین فردِ صالح برای تصدی و زمامداری امور حکومتی مردم است.
1. قرآن کریم
2. ابن درید، محمد بن حسن ؛ (1988م) جمهرة اللغة، بیروت، انتشارات دار العلم للملایین ، چاپ اوّل.
3. پاینده، ابو القاسم ؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
4. راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ (1412ق) مفردات ألفاظ القرآن ، بیروت، انتشارات دار القلم ، چاپ اول.
5. سعدی؛ (1377) بوستان سعدی، زیر نظر استاد صندوقی، تهران، انتشارات پیام محراب، چاپ هفتم.
6. قرشى، على اکبر؛ (1371) قاموس قرآن ، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیه ، چاپ ششم.
چکیده مقاله:
گرچه انسان صالح، امتیازات بزرگی همچون اعتقاد راسخ به خدا و التزام به فرستادگان او و تقیّد به واجبات و محرمات الهی را دارا میباشد اما تصدیگری امور مردم، بار سنگینی است که علاوه بر موارد ذکر شده، ویژهگیهای دیگری از جمله کارْ بلدی را نیز میطلبد. حضرت رسول صلی الله علیه و آله در این حدیث شریف، مردمداری و سازش با آنان را یکی دیگر از شاخصهای تصدیگری امور مردم بیان نمودهاند.کلید واژه:
بررسی معانی صَلَح، ملاکهای صالح بودن، مردم داری، نهج الفصاحة، نهج الدرایة، شرح حدیث.اصل مقاله:
قال رسول الله صلیالله علیه و آله: أصْلَحُ النّاسِ أصْلَحُهُمْ لِلنّاسِ[1]؛ شایستهترین مردم (برای زمامداری)، سازگارترین فرد نسبت به دیگران است.استاد فقید، ابوالقاسم پاینده در کتاب نهجالفصاحة، این حدیث را به این صورت معنا کرده است: "بهترین مردم کسى است که براى مردم سودمندتر باشد."
به عبارت دیگر، ایشان، اصلح را به معنای بهترین ترجمه نموده است در حالی که اگر چنین بود حضرت رسول صلی الله علیه و آله به جای لفظ «أَصْلَحُ الْنّاس» لفظ «خَیْرُ الْنّاس» را به کار میبردند. و میفرمودند: خیرُ الناسِ أصلَحُهُم ِللناسِ!!
طرح یک شبهه؟!
از مطالعه این حدیث، اشکال بزرگی به ذهن انسان خطور میکند و آن اینکه حضرت رسول صلی الله علیه و آله، مردمداری را تنها ملاک اصلح الناس بیان نمودهاند و هیچ جایی برای تقوا و دیانت در نظر نگرفته است برای درک بهتر این شبهه به مثال زیر توجه کنید.دو نفر را در نظر بگیرید که یکی اهل نماز و روزه و خمس و واجبات الهی؛ ولی فرد دوم که تارکالصلوة و روزهخوار است از نفر اوّل، مردمدارتر است. طبق این حدیث اگر بخواهیم به بهتر بودن یا شایستهتر بودن یکی از آن دو، حکم کنیم بایستی فرد دوم که شخصی تارکالصلوة و روزهخوار است را صرفاً به خاطر مردمداریاش بر نفر اوّل که آدم متدین و مقیدی است اما به اندازه او مردمدار نیست ترجیح داده و برتر بدانیم. خصوصاً اینکه در بسیاری از موارد، مردمداری با دینمداری سازگاری ندارد و حال آنکه در آیه 13 سوره حجرات، خداوند ضابطه را در تقوی معرفی نموده است.
ممکن است کسی در مقام پاسخ به تعارض میان این آیه و حدیث مذکور بگوید: در آیه 13 سوره حجرات، محور بحث، معرفی أکرم الناس است ولی در این حدیث، صحبت از اصلح بودن و شایستگی است و چون موضوع آن دو با هم متفاوت است تعارضی میان آن وجود ندارد. موضوع یکی معرفی أکرم الناس و موضوع دیگری معرفی أصلح الناس!
پاسخ میدهیم در این صورت باز هم اشکال مزبور پا برجاست زیرا چگونه میتوان پذیرفت نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در بیان ضابطه و ملاک شایستگی، تدیّن و تقیّد به تکالیف دینی را دخیل ندانسته باشند!
گویا این حدیث مؤیّدِ برداشت غلط عدهای از سروده شیخ اجلّ، سعدی شیرازی، مبنی بر «طریقت [/عبادت] به جز خدمت خلق نیست»[2] میباشد.
پاسخ به شبهه:
برای حل اشکالی که در این حدیث و اغلب روایاتی که با هیأت اسم تفضیل آغاز میشود وجود دارد بایستی به کارکرد اسم تفضیل دقت بیشتری نمود. به بیان دیگر، اسم تفضیل برای بیان برتری یک چیز در محدودهیِ مشخص و تعریف شده میباشد. محدودهیِ تعریف شده همان معنای مشتق است. مثلاً وقتی گفته میشود أصلح الناس، منظور، اصلح مردم در دایرهیِ صالحین میباشد.در حدیث مورد نظر، با اسم تفضیل «أصلح» مواجهیم «أصلح» اسم تفضیل صالح است. و لذا اگر کسی بخواهد أصلح مردم را شناسایی کند باید آن را در دایرهیِ افراد صالح جستجو نماید. صالح در دین اسلام تعریف دارد و به هیچ وجه، تارک الصلوة و روزه خوار را شامل نمیشود. صالح به کسی گفته میشود که...
1. ایمان به خدا داشته باشد.
2. حدود الهی یعنی واجبات و محرمات را رعایت نماید.
3. رفتاری شایسته و متناسب با شأن و جایگاهی که در آن قرار دارد داشته باشد. (به عبارت دیگر کار بلد باشد.)
بعد از اینکه صالح شناخته شد در جمع صالحین، کسی که علاوه بر سه شاخص ذکر شده معیار مردم داری را نیز داشته باشد اصلح گروه صالحین خواهد بود.
به عبارت دیگر چنانچه کسی نماز خوان نباشد اصلاً در زمره صالحین قرار نخواهد گرفت به طریق اُولی، اصلح هم نخواهد بود حتی اگر مردم دار ترین فردِ عالَم خلقت باشد.
در این حدیث با دو کاربرد متفاوت از واژه أصلح مواجهیم که نمیتوان هر دو را در یک معنا در نظر گرفت زیرا اگر هر دو را به معنای سازش بگیریم معنا چنین میشود: سازشکار ترین مردم، سازشکار ترین با مردم است در این صورت کلام لغوی خواهد بود همچنین چنانچه اصلح را با معیارهای عبادی و الهی در نظر بگیریم در آن صورت با أصلح الناس هم خوانی نخواهد داشت لذا مجبوریم برای أصلح اوّل، معنایی غیر از آنچه برای اصلح دوم در نظر گرفتهایم قائل شویم.
معنای أصلح دوم: «أصْلَحُهُم لِلناس»
گاهی بهترین راه برای ترجمه یک واژه و درک بهتر مراد گوینده، مراجعه به معنای ضد آن واژه است. بر همین اساس واژه صلح، متضاد کلماتی چون فساد[3] ـ سیئه[4] و معانی دیگری از این قبیل است اما هیچ یک از معانی فوق، تناسبی با آنچه در این حدیث بیان شده ندارد.لذا مجبوریم «أصلحهم» را به گونهای معنا کنیم که با تعریفمان از صالح، سازگاری داشته باشد. علیاکبر قرشی در کتاب قاموس قرآن، با اشاره به آیه "الصُلْحُ خَیْرٌ[5]" صلح را به مسالمت و سازش معنا نموده است[6]. به نظر نگارنده نیز منظور از «أصْلَحُهُمْ» کسی است که بیشترین سازگاری و توافق را البته در دایره شرع مقدّس اسلام با مردم داشته باشد.
بنابراین اصلح دوم در حدیث مطابق این مبنا به معنای اوفق خواهد بود و اصلحهم للناس به صورت اوفقهم للناس معنا میشود.
به عبارت دیگر در میان همه صالحین کسی که روحیه سازش و وفق بیشتری را نسبت به مردم داشته باشد از دیگران شایستهتر است.
یک سؤال ـ یک جواب: شایسته چه چیز؟
سؤال دیگری که ذهن انسان را به خود مشغول میکند اینکه: معرفی أصلح الناس، به عنوان شایستهترین انسانی که بیش از دیگران، دارای سه مؤلفه فوقالذکر میباشد به چه منظور بوده است به عبارت دیگر أصلحُ الناس، شایسته چه چیز است که دیگران، شایستگی آن را ندارند؟! از مفاد این حدیث استفاده میشود روی صحبت نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله در این حدیث شریف، بیان شایستهترین افراد برای تصدیگری و زمامداری امور مردم است.لذا شایستهترین شخص برای تصدیگری امور مردم، کسی است که علاوه بر معیارهای کلی صالحین یعنی...
1. ایمان به خدا
2. و تقید به احکام الهی
3. و صلاحیت اداره کردن امری که قرار است به او واگذار شود.
بایستی بیشترین توافق و سازگاری با مردم را نیز داشته باشد.
نکته آخر اینکه وقتی میگوییم سازش با مردم منظورمان از سازش، آستانهیِ تحمل بالا در ارتباطگیری با مردم است نه خدای ناکرده سارش به معنای اهمال در ابلاغ و اجرای احکام الهی!!
نتیجهگیری:
در بررسی این حدیث از کلام نورانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله، إبتداء به ترجمه ابوالقاسم پاینده در کتاب نهج الفصاحة اشکال وارد نموده سپس به طرح و پاسخ یک اشکال، یک ابهام و یک سؤال پیرامون حدیث مزبور پرداختیم.اشکالی که از این حدیث به ذهن انسان، خطور میکند این است که اگر ضابطه اصلحیّت، تماماً مردم داری و سازش و موافقت با مردم است پس تدیّن و دین مداری چه میشود؟! این حدیث، باور غلط مردم، مبنی بر «عبادت به جز خدمت خلق نیست» را تقویت مینماید. در این نوشتار به طرح مفصّل این شبهه و رد آن پرداختیم.
بعد از آن به ابهامی که در معنای أصلح دوم یعنی أصلح الناس بود پرداخته شد و معلوم گردید صلح در فراز دوم این حدیث همچون صلح در آیه 128 سوره نساء به معنای وفق و سازگاری میباشد.
و اما در پایان بررسی این حدیث با این سؤال مواجه شدیم که هدف نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله از معرفی أصْلَحُ الناس چه چیز بوده است؟ به عبارت دیگر منظور ایشان در معرفی شایستهترین مردم، شایستگی برای انجام چه چیز یا چه کاری بوده است؟! که بیان شد مراد ایشان، معرفی شایستهترین فردِ صالح برای تصدی و زمامداری امور حکومتی مردم است.
پینوشتها:
1. نهج الفصاحة، حدیث 317
2. بوستان سعدی، باب اوّل، حکایت تُکله، صفحه 54
3. الصَّلَاح : نقیض الفساد. (جمهرة اللغه، 4/142)
4. قوبل فی القرآن تارة بالفساد، و تارة بالسّیّئة. قال تعالى: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً [التوبة/ 102]. (مفردات ألفاظ القرآن ، 1/489)
5. سوره نساء، آیه 128
6. قاموس قرآن ، 4/141
1. قرآن کریم
2. ابن درید، محمد بن حسن ؛ (1988م) جمهرة اللغة، بیروت، انتشارات دار العلم للملایین ، چاپ اوّل.
3. پاینده، ابو القاسم ؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
4. راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ (1412ق) مفردات ألفاظ القرآن ، بیروت، انتشارات دار القلم ، چاپ اول.
5. سعدی؛ (1377) بوستان سعدی، زیر نظر استاد صندوقی، تهران، انتشارات پیام محراب، چاپ هفتم.
6. قرشى، على اکبر؛ (1371) قاموس قرآن ، تهران، انتشارات دار الکتب الاسلامیه ، چاپ ششم.
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}